مناظره با خر

روزی به رهی مرا گذر بود****خوابیده به ره جناب خر بود

ازخرتو نگوکه چون گهربود****چون صاحب دانش وهنربود

گفتم که جناب درچه حالی؟****فرمودکه وضع باشدعالی

گفتم که بیا خری رها کن****آدم شو و بعد از این صفاکن

گفتا که برو مرا رها کن****زخم تن خویش را دوا کن

خرصاحب عقل وهوش باشد****دور از عمل وحوش باشد

نه ظلم به دیگری نمودیم**** نه اهل ریا و مکر بودیم

راضی چوبه رزق خویش بودیم ****از سفره کس نان نه ربودیم

دیدی تو خری کشد خری را؟****یا آنکه برد ز تن سری را؟

دیدی تو خری که کم فروشد؟****یا بهر فریب خلق کوشد ؟

دیدی تو خری که رشوه خواراست؟****یا بر خر دیگری سوار است؟

دیدی تو خری شکسته پیمان؟****یا آنکه ز دیگری برد نان؟

دیدی تو خری حریف جوید؟****یا مرده و زنده باد گوید؟

دیدی تو خری که در زمانه؟****خرهای دیگر پیش روانه

یا آنکه خری ز روی تزویر****خرهای دیگر کشد به زنجیر؟

هرگز تو شنیده ای که یک خر؟****با زور و فریب گشته سرور

خر دور ز قیل و قال باشد****نارو زدنش محال باشد

خر معدن معرفت کمال است****غیر از خریت ز خر محال است

تزویر و ریا و مکر و حیله ****منسوخ شدست در طویله

دیدم سخنش همه متین است****فرمایش او همه یقین است

گفتم که ز آدمی سری تو****هرچند به دید ما خری تو

بنشستم و آرزو نمودم****بر خالق خویش رو نمودم
ای کاش که قانون خریت****جاری شودبه آدمیت
این نوشته در طنزنوشته و فکاهی, مطلب ارسال و , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.